وبلاگicon
روشهای جذب به نماز :: سوی نور

سوی نور

...نمی توان بر صراط دوست بود ولی بی صلات بود

سوی نور

...نمی توان بر صراط دوست بود ولی بی صلات بود

بنده های خوب خدا سلام

۶ مطلب با موضوع «مقالات نـماز یومیه :: روشهای جذب به نماز» ثبت شده است

هم رزم شهید علی موسوی می گوید:

«تنها جایی که می شد سراغش را گرفت، نمازخانه بود. آن قدر مقید بود که نیم ساعت قبل از نماز، به طرف نمازخانه می رفت. هم خودش مقید به نماز اول وقت بود و هم با اخلاصِ خاصی، بقیه را به نماز اول وقت دعوت می کرد.

یک بار که من در جلسه ای حضور داشتم و اتفاقاً تا ظهر طول کشید، ناگهان در باز شد و موسوی با چهره نورانی اش وارد شد و بعد از سلام، از ما پرسید:
برادرا! می بخشید، خواستم بپرسم ظهر شده؟ بعد ما متوجه وقت نماز شدیم و چند لحظه بعد صدای اذان بلند شد.

نحوه تذکر دادن او در آن لحظه خیلی برایم جالب بود».

  • سیمین محمود زاده

گفتگو با حجت الاسلام والمسلمین رفیعی پیرامون عبادت «چطور افراد بی نماز را به نماز خواندن ترغیب کنیم؟» (09:11)

از اینجا دانلود کنید.

  • سیمین محمود زاده

امروز میدان پونک،

رفتم سوار تاکسی خطی ولیعصر شدم
اونقدر باد میزد که ماشینو تکون میداد!!
هوا هم که سررررد!
اولین نفری بودم سوار ماشین شدم
صدای اذان بلند شد
راننده رفت از تو صندوق ماشین یه سری وسیله برداشتو رفت تو پناه ماشین همکارش که کمتر باد بخوره
یه تیکه فرش پهن کرد
با یه بطری آب وضو گرفت
یه مهر از جیبش در آورد گذاشت روی فرش
شروع کرد نماز خوندن
سلام نماز عصر رو که داد مسافر آخر هم سوار شد
سریع جمع کرد و سوار شد به قول خودش آتیش کرد و رفتیم.


برگرفته از صفحه گوگل پلاس سعید شریعتی

  • سیمین محمود زاده

با لباس دامادی کنارم نشسته بود که صدای اذان مغرب بلند شد.
با اجازه ی جمع رفت مسجد،برای نماز اول وقت...

شهید احمد عبداللهی


  • سیمین محمود زاده

سر سفره عقد نشسته بودیم، عاقد که خطبه را خواند، صدای اذان بلند

شد. حسین برخاست، وضو گرفت و به نماز ایستاد،

دوستم کنارم ایستاد و گفت: این مرد برای تو شوهر نمی شود.

متعجب و نگران پرسیدم: چرا؟ گفت: کسی که این قدر به نماز و مسائل

عبادی اش مقید باشد، جایش توی این دنیا نیست.

«شهید حسین دولتی»


  • سیمین محمود زاده

جشن عقد دوستم بود، صدای اذان که بلند شد اول همه عروس خانم و مادرش حرکت کردن برا نماز. پشت سرشونم بیشتر مهمونا که قبلن وضو گرفته بودن رفتن
سالن تقریبن شد نمازخونه :)
بعدن گفتن که توی مردونه هم همینطور بوده حتی بهتر. ینی مردا جماعت خونده بودن نمازشونو
نه فیلمبردار بود که مدام مزاحم مهمونا باشه و از لادندوناشونم فیلم بگیره و نه هرکی یه موبایل دستش بود که یواشکی عکس ملتو بندازه :)
ینی بعد مدتها اولین جشنی بود که با خیال راحت عین آدم نشستیم سرجامون :)
خوشبخت شن الهی :)


برگرفته از صفحه گوگل پلاس حدیث عشق

  • سیمین محمود زاده